کنار رود پیدرا نشستم و گریستم داستان دختری است که بعد از سالها معشوقه دوران کودکیاش را پیدا میکند؛ اما او حالا دچار تغییرات زیادی شده و خود را درگیر جلسات و مراسمی در مورد مادر طبیعت و مذهب کرده است.
این داستان به یک هفته از زندگی پیلار میپردازد و میگوید در دورههای کوتاهی ممکن است دگرگونیهای عمیقی در زندگی انسان رخ دهد که اصلا انتظارش را ندارد.
کوئلیو در این کتاب ادعا میکند که عشق متواند ما را به دوزخ یا بهشت ببرد، اما ما را همیشه به جایی که باید میرساند. عشق میان دو شخصیت اصلی داستان، زندگی آن ها را به راهی تبدیل میکند که به خدا میرسد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.