چرا نمیآیم؟ نمیدانم. شاید زیر آوار کلمههایم زنده به گور شدهام و نیرویی نمانده است که برخیزم و خود را تکان دهم؛ همچون معمار مقرنس کار که در زیر تاق مقرنس مدفون شده است.
و اینها را برای تو نمیتوانم بگویم، سارا، که با چشمهای برآمده از کدام دوردست تاریخ نگاهم مینی و آزارم میدهی. و چه شیرین!
آزارم میدهی، سارا و شیرینی آزار تو، همچون تلخی شرابی کهنه سرخوشم میدارد.
و اینها را برای تو نمیتوانم بگویم، سارا، که با چشمهای برآمده از کدام دوردست تاریخ نگاهم مینی و آزارم میدهی. و چه شیرین!
آزارم میدهی، سارا و شیرینی آزار تو، همچون تلخی شرابی کهنه سرخوشم میدارد.
– از متن کتاب –
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.