منظور نویسنده از نیمه تاریک وجود انسانی که آن را از آموزههای یونگ در خصوص سایه گرفته، نیمهای است که ما در گذر زمان و به دلیل ترس، جهل، خجلت یا نبود عشق، از خود طرد و در اعماق وجودمان پنهان ساختهایم، به طوری که بعد از مدتی باور به وجود چنین صفات، مشخصهها و ویژگیهایی در خود نداریم ولی آنها با ما هستند و پیوسته بدون اینکه متوجه شویم، احساسات و رفتارهای ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
فورد معتقد است برای بیرون آوردن روشنایی باید به درون تاریکی برویم. هرگاه احساس یا میلی را سرکوب میکنیم، قطب مخالف آن را نیز سرکوب مینماییم. با نفی زشتیهای خود، از زیباییهایمان میکاهیم، با نفی ترس خود، از شجاعتمان کم میکنیم و با نفی حرص و آز خود، بخشندگیمان را کاهش میدهیم.
ما باید بیاموزیم که نه تنها تمامی ویژگیهای مورد تنفرمان را در خود داریم، بلکه این خصایل منفی هدایای مثبتی در بردارند که ما را به آنجا که قلبمان آرزو دارد برود، هدایت میکنند؛ جایی که همدلی و مهر وجود دارد. با پذیرفتن و تملک هر آنچه از همه بیشتر از آنها بدمان میآید و میترسیم، میتوانیم دوباره خودمان را متعادل کنیم. اگر میخواهیم با تمامی عظمت خود زندگی کنیم، باید اجازه دهیم همه بخشهای وجود باشکوه ما سر برآورند و محترم شمرده شوند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.